وقتی از مبتلاشدن به پاییز و رنگهایش میخواند
از رقص با بید و جنگ با ،باد میگفت و ما هر بار ته دلمان قرص تر میشد.
از تلفیق صبح نشابور و نفسهای پاک یار میخواند و ما حظ میکردیم!
از چشمهای وی که دریچه ی مخزن الاسرار حقیقت بود و با هر پلک دنیا را غرق در زینتِ آگاهی و زیبایی مینمود
اما
اما حواسمان نبود که انتهای این آلبوم با جمله ی تلخی تمام میشد که هر بار خودمان را به یکسو میزدیم تا به مفهومش توجه نکنیم.
((هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی.))
امشب، شب فرخنده ایست
امضا_ برای اول مرداد هزار و سیصد و
.
نشابور ,میخواند ,میشد ,بار ,ی ,تمام ,هر بار ,نشابور و ,و ما ,میشد که ,که هر
درباره این سایت